Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-04-29@20:58:26 GMT

ماجرای رزمنده‌ای که در جبهه مرد شد + عکس

تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۵۶۶۸۹

ماجرای رزمنده‌ای که در جبهه مرد شد + عکس

اتفاقات دهه ۶۰ در خاطرخیلی‌ها نقش بسته است، روز‌هایی که با وجود سختی‌های جنگ و بسیاری از کمبود‌ها زندگی با حال و هوای معنوی در شهر جریان داشت و همبستگی بین مردم موج می‌زد. روزگاری که وقتی خانواده‌ها دور هم جمع می‌شدند بیشتر جمعیت را زن‌ها و بچه‌ها تشکیل می‌دادند، چون اغلب مرد‌ها و پسر‌ها در جبهه بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

روز‌هایی که قطع برنامه‌های تلویزیونی و شنیدن جمله «شنوندگان عزیز توجه فرمایید صدایی که هم اکنون می‌شنوید.» عادی شده بود. آن سال‌ها در برنامه‌های تلویزیونی به مردم آموزش می‌دادند که وقت خطر لامپ‌ها را خاموش کنند و روی شیشه‌ها روزنامه و چسب ضربدری بچسبانند. روز‌هایی که دعای «برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات» نقل همه مجالس بود و نوحه‌های صادق آهنگران مدام در سطح شهر شنیده می‌شد. «محسن محمدی» ۴۲ ساله، از بچه‌محل‌های ما در ۱۵ متری تسلیحات، خیابان شهید واشقانی است که سابقه حضور در جبهه را در مقطع نوجوانی دارد. خاطرات او شنیدنی است. 

از بازی در کوچه تا انجمن فرهنگی مسجد

۱۰، ۱۱ ساله بودم و در کوچه بازی می‌کردم، یک روز آقای جوانی من را دید و گفت: چکار می‌کنی؟ گفتم: خب معلومه دارم تیله بازی می‌کنم. گفت: برو خانه لباست را عوض کن و به مسجد فاطمیه بیا ما آنجا کلاس‌های قرآن، سرود، نمایش، نقاشی، ... داریم، بهتر از تیله بازی است. من هم به خانه رفتم و به مادرم گفتم یک آقایی که نمی‌شناختمش این حرف را به من زد. مادرم دست مرا گرفت و به مسجد فاطمیه برد و عضو انجمن فرهنگی مسجد شدم. بعد‌ها فهمیدم که اسم او «آقا عندالله» است و کارش این است که در کوچه و خیابان‌های محله می‌گردد، بچه‌ها را جمع می‌کند، آن‌ها را به مسجد می‌آورد و برایشان کلاس رایگان برگزار می‌کند. فضای محله تسلیحات مذهبی‌تر و انقلابی‌تر از خیلی از محله‌ها بود. جوان‌های محل برای خودشان کانون و انجمن فرهنگی تشکیل داده بودند و از این لحاظ خیلی جلوتر از محله‌های دیگر بودند. 

بی اجازه راهی جبهه شدم

محمدی نخستین حضورش در جبهه را این‌طور تعریف می‌کند: «فرزند سوم خانواده بودم. یک روز صبح به جای رفتن به مدرسه به ترمینال جنوب رفتم و بلیت اهواز را گرفتم. در اتوبوس با یک سرباز آشنا شدم. وقتی او متوجه شد که به جبهه می‌روم برایش دروغ سرهم کردم و او هم دروغ‌هایم را باور کرد. به پل دختر که رسیدیم او می‌خواست پیاده شود. به من گفت: تا تو به اهواز برسی نصفه شب می‌شود، در اهواز جایی را داری بروی؟ گفتم: نه. گفت: پس شب را خانه ما بخواب، اهواز آشنا دارم، صبح تو را راهی می‌کنم. وقتی به خانه‌شان رسیدیم پدر و مادرش از ما استقبال گرمی کردند. اولش خیلی ترسیده بودم که نکند این‌ها منافق باشند، اما بالاخره دل را به دریا زدم و اتفاقی پیش نیامد. فردا صبح پیش آشنای آن‌ها در سپاه اهواز رفتم. وقتی فهمیدند که من بدون رضایت نامه خانواده به جبهه آمده‌ام با من خیلی صحبت کردند. راضیم کردند تا به یکی از اقوام تلفن بزنم. او هم گفت: خانواده‌ات از دل‌نگرانی دارند می‌میرند و همه جا را دنبالت گشته‌اند. بالاخره به تهران برگشتم.» محمدی تعریف می‌کند که بعد‌ها به سراغ خانواده آن سرباز می‌رود، اما هرچه می‌گردد پیدایشان نمی‌کند. 

بیشتربخوانید

ماجرای پیغامی که حسن باقری برای حاج قاسم آورد مادر رضایت داد

محسن چند ماهی در تهران می‌ماند تا ۱۶ سالش تمام شود. او دوباره رفتن به جبهه‌اش را این‌طور بازگو می‌کند: «دوباره تصمیم گرفتم به جبهه بروم. پدرم راضی نبود، اما مادرم گفت که اشکالی ندارد. یک روز صبح به دور از چشم پدر ساکم را زیر چادرش گذاشت و به بهانه مدرسه من را تا پشت کوچه مهدیه برد و ساک را دستم داد و گفت برو خدا پشت و پناهت. من بدون آموزش راهی جبهه شده بودم و بنابراین به لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، گردان عمار رفتم. شهید حسن رحیمی از بچه‌محل‌های ما بود. او من را تحویل علی یعقوبی داد. بچه‌های با تجربه حواسشان به من بود. شب اول حضور در جبهه دلم برای خانواده‌ام خیلی تنگ شده بود طوری که یک گوشه‌ای نشستم و گریه کردم. بعد از ۱۰ روز به قدری دلم تنگ شده بود که من را به مرخصی فرستادند. اما بعد از برگشتن از مرخصی و روز‌های بعد در آن فضای جنگی اتفاقاتی افتاد که علاوه بر عادت کردن به دوری خانواده احساس کردم خیلی بزرگ‌تر از سنم شده‌ام. رزمنده‌های زیادی در سن و سال من و کمتر از سن من در جبهه بودند که خیلی وقت‌ها کار‌های خیلی بزرگی می‌کردند.»

ارزشمندترین هدیه

کار‌های فرهنگی و تبلیغی را مدیون شهید محمود رضا عندالله بودم. سابقه حضور عندالله در جبهه زیاد بود، در کربلای ۵ مجروح شده و به تهران آمده بود. من در خط پدافندی دوپازا بودم وقتی که برگشتم دیدم آقاعندالله و تعدادی از دوستان به استقبال من آمدند. مدت کوتاهی در شهرک باهنر باختران با هم بودیم تا اینکه بهمن ۶۶ که به مرخصی آمدم در عملیات بیت‌المقدس ۲، محمود رضاعندالله به شهادت رسید. تا پذیرش قطعنامه در جبهه بودم و در پاتک ابوغریب مجروح شدم. از روزی که جنگ تمام شده ارتباطم را با خانواده شهدا قطع نکرده‌ام. لذت‌بخش‌ترین حال برای من کار برای شهداست. یکی از افتخاراتم این است که خانواده شهید عندالله چفیه و پلاک شهید را به من هدیه کردند و بی‌شک این ارزشمندترین هدیه‌ای است که تا به حال دریافت کرده‌ام و هدیه دیگری جای آن را نخواهد گرفت. 

 بعد از شهدا و جنگ

 محسن محمدی و خانواده‌اش در حال حاضر ساکن محله گلستان هستند و به قول خودش هنوز ارتباطش را با محله تسلیحات قطع نکرده است. مواقعی که از سر کار برمی‌گردد هرچند می‌تواند از راه‌های اصلی برود و زودتر به منزل برسد، اما باز سعی می‌کند برای تجدید خاطرات از کوچه‌پسکوچه‌های محله تسلیحات رد شود و به تابلو‌ها و عکس‌های شهدا سلامی کند تا حال و هوای آن سال‌های محل برای او تداعی شود. از آقای محمدی می‌پرسم با توجه به سوابق و فعالیت‌های فرهنگی که داشته‌اید در تداوم راه شهید عندالله‌ها چه‌کاری در محل انجام می‌دهید که او پاسخ می‌دهد: «در دهه ۶۰ و ۷۰ شرایط کاملاً با الان فرق می‌کرد. پایگاه فرهنگی پاتوق بچه‌های محل بود. در آن مقطع حساس حال و هوا و روحیات نوجوانان و جوانان با الان متفاوت بود. این سال‌ها مراکز فرهنگی زیادی در حال فعالیت هستند، اما افرادی، چون شهید عندالله‌ها از کسی بودجه نمی‌گرفتند و غالباً از خانواده برای پیشبرد اهداف فرهنگی کمک می‌گرفتند. به نظر من آن زمان افراد خالصانه‌تر کار می‌کردند. شاید من و امثال من دیگر نتوانیم در کوچه‌ها بگردیم و دست بچه‌ها را بگیریم و به مسجد بیاوریم، اما می‌توانیم در تداوم راه آن‌هایی که ما را تربیت کردند و اغلب هم شهید شدند با برگزاری یادواره شهدا و شب شهید همرزمان و خانواده‌های شهدا را دور هم جمع کنیم و نسل جدید را با ویژگی‌های اخلاقی و جوانمردی‌های آنان آشنا کنیم.»

همسایگی خوب مسلمانان و ارامنه

 طبیعی است که هر کسی به محله خودش تعصب دارد، اما به نظر آقای محمدی جدای از عرق محلی، محله تسلیحات یک محله فرهنگ‌خیز است که از دل آن شخصیت‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زیادی بیرون آمده‌اند، شخصیت‌هایی که اغلب آن‌ها دست پروده امثال شهید عندالله‌ها هستند و از مساجد بیرون آمده‌اند. محمدی ادامه می‌دهد: «از زمان نوجوانی ما تا به‌حال بافت شهری، آموزشی و فرهنگی محل خیلی تفاوت کرده و بسیار زیباتر و تمیزتر شده است. از هرچه بگذریم مردمان این محله بسیار بامحبت و باصفا هستند و در خیر و شرشان دست یاری‌شان برای هم دراز است. شاید چند محله در تهران باشند که اقلیت‌های مذهبی با مسلمان‌ها این‌طور صمیمانه با هم زندگی می‌کنند و به عقاید هم احترام می‌گذارند. یادم هست زمان جنگ وقتی شهید می‌آوردند کسبه ارمنی کرکره‌هایشان را به احترام شهدا پایین می‌کشیدند و در مراسم محرم هم این مسئله نمود عینی دارد.»

منبع: همشهری آنلاین

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: جنگ تحمیلی دفاع مقدس محله تسلیحات بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۵۶۶۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ببینید/ ماجرای حضور رهبر انقلاب در خانه شهید شیرودی

۸ اردیبهشت مصادف است با سالروز شهادت خلبان شهید علی‌اکبر شیرودی؛ خلبان نامداری که رکورددار بیشترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد در جهان است.

به گزارش ایسنا، قسمتی از مستند «در لباس سربازی» درباره ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه این شهید را که در فضای مجازی دست ببه دست می‌شود، ببینید.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • حرکت جبهه جهانی انقلاب، مستحکم‌تر و نیرومندتر از پیش
  • ۶ محله در حاشیه مشهد میزبان رویداد یکصدا ایران شدند
  • لزوم ایجاد خانه‌های صنایع‌دستی در فارس
  • ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه شهید شیرودی
  • ماجرای مسلمان شدن ژوزه مورایس چه بود؟
  • ببینید/ ماجرای حضور رهبر انقلاب در خانه شهید شیرودی
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس چه بود؟
  • اولین نشست رسالت اندیشی دفتر بانوان جبهه فرهنگی گیلان برگزار شد
  • گلزار شهدا یک فرصت برای کار فرهنگی است
  • کار بزرگ شهید شفیع زاده در توپخانه سپاه